335

ساخت وبلاگ

امکانات وب

قرار بود از جمعه تا دوشنبه شمال باشیم ولی به خاطر اشتباه مسئول هماهنگی اسمم رد نشده بود و شمال رفتنمون کنسل شد و وقتیم پرسیدم چرا همچین اتفاقی افتاده رئیسشون خانم.س گفت تا حالا سابقه نداشته و خودش رفته کربلا و یکشنبه بیا ببینیم چه اتفاقی افتاده و باید چیکار کنیم... خلاصه بعد این همه برنامه ریزی حال هممون رو گرفت... همینطوری مشعول فحش دادن بودم که به استاد راهنمام پی ام دادم چی شد بالاخره ظرفیت خالی نشد؟ تا این که بلافاصله بهم گفت تماس بگیرم و تا تماس گرفتم گفت امروز صبح دنبال شماره ات بودم و حتماً یکشنبه صبح اول وقت برم کد دفاع بگیرم برای 30ام چون ظرفیت باز شده. منو بگی از خوشحالی بال در آوردم. بعد از 5 ماه انتظار یک دفعه و بعد از این اتفاق ناراحت کننده همچین خبر خوبی بهم رسید و دیگه از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم...

پیش معین بودم اون لحظه، بهم گفت شک نکن یک خیری بوده شمالتون به این شکل کنسل شده و یک دفعه بلافاصله این درست شد، من بعد از این اتفاق و حرف واقعاً ایمان آوردم به این اتفاق و این که واقعاً باید قربون حکمت خدا رفت. هیچ چیزی تو این دنیا بی حساب کتاب و بی حکمت نیست. اگر ما شمال بودیم دیگه فرصت انجام کارهای اداری و آماده کردن مقدمات دفاعم نبود و می رفت برای یک ترم بعد و داستان های خودش.. خلاصه که خدایا شکرت واقعاً بالاخره بعد از این همه انتظار کارم درست شد.

حدود 10-11 سال پیش که دفتر فنی کار می کردم یکی از کارام ادیت پایان نامه بود، سال 89 یادمه ساعتی 10تومن بود و سال 90 شد ساعتی 15ت، اون موقع واقعاً پول بود! حقوقم روزی 10ت بود، یادش بخیر ادیت پایان نامه عالم و آدم رو انجام می دادم و کار پایان نامه خیلی هارو انجام می دادم بدون این که ازش سر رشته ای داشته باشم و برای خودم انجام داده باشم، پدرم در میومد و آرزو داشتم یک روز نوبت خودم بشه. حالا بعد از این همه سال نوبت کار خودم شد و سعی کردم به نحو احسن و با دقت کامل کارمو انجام بدم ولی حقیقت تلخی بود که بعد از این همه سال خیلی کاراشو فراموش کرده بودم و مجبور بودم از نت سرچ کنم و بخش هاییشو که موندم مجبور شدم سمبل کنم بره، امروز حال اون افرادو می فهمم که چرا کار ادیتشون رو میاوردن مغازه ما براشون انجام بدیم چون سخته و هر کسی دیگه حس و حالشو نداره. امروز منم نه انرژی ده سال پیش رو دارم نه حس و حالش، فقط دوست داشتم به هر نحوی شده تمومش کنم تا بتونم ان شااله به نحو احسن ارائه اش بدم و این مرحله از زندگیمم با موفقیت پشت سر بگذرونم. خلاصه که همیشه کوزه گر از کوزه شکسته آب می خوره و نوبت خودمون که شد اینجوری شد. ببینیم چی پیش میاد این چند روز، استرسم داره شروع میشه...

یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1401 ساعت: 17:31