267

ساخت وبلاگ

امکانات وب

- امروز تو مترو دو تا پسره کنار هم نشسه بودن تو اون شلوغی، گرما و بوی گند عرق یکیشون یه ظرف غذا از تو کیسه اش در آورد شروع کرد به عدس پلو خوردن! واقعن دیگه فقط همین یکیو تو مترو ندیده بودم که دیدم...

- کلی نشستم نوشتم ولی پاکش کردم. روزمره امروز بود ولی به نظرم خیلی خاله زنکی بود. من که همیشه این قشر کارمندو مدام مسخره می کنم که خاله زنک هستن و علت عدم پیشرفتشون همینه الآن داشتم همین کارو می کردم و به نظرم اومد با این کار دیگه منم از دست رفتم. می خوام من بعد بیشتر سعی کنم درباره آدما قضاوت نکنم و حرف نزنم، هر چند که الآن تو این مورد به نظرم کاملن حق با من بود... ولی الآن که دارم فکر می کنم متوجه یه چیز وحشتناک شدم، این که به محض خلوت کردن با آدمای دفتر داریم پشت سر همدیگه صوبت می کنیم و این زمان خیلی زیادیو به خودش اختصاص داده... و اینو باید کلاً از خودم دور کنم. دقیقن این میشه علت عقب موندگیم، اشتباهاتم و... توی زندگی و کار.

- الآن دقیقن اینجام گیر کرده می خوام چند نفرو مسخره کنم و ازشون بنویسم ولی قفلم دیگه.

- می خوام پروژه رو شروع کنم امرو حداقل تا درس 20 برم. ببینم چی میشه :)

یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 119 تاريخ : شنبه 5 بهمن 1398 ساعت: 22:01