258

ساخت وبلاگ

امکانات وب

هیچ خبری نیست. مثل همیشه اس... فقط با این تفاوت که کژدار مریض و دست و پا شکسته دارم دست و پا می زنم و می خونم. هیچ برنامه ای ندارم فقط دارم تند تند واسه رفع کتی یه گریزی به هر کدوم می زنم و پیش می رم تا به روز بشم...

سرکار هم طبق معمول به همون صورت مسخره ای که بود ادامه داره و می گذرونیم... جدیدترین شایعه اینه که احتمالن باید جابجا بشیم و از این واحد بریم. از یه طرف دوس دارم بریم یه کاری کنم دیگه میزم پیش این زنیکه نباشه از یه طرفم دیگه حال آدمای اون طرفو ندارم و حسش نیست دیگه...

بازم با این زنیکه سره هیچی سره لج و لج بازیم و حرفی نمی زنیم. در کل وقتیم که اون اومد معذرت خواهی کرد خودش هر از گاهی حرف می زد و لبخند می زد و من کلاً کاری نمی کردم، الآنم باز دوباره وضعیت داره بر می گرده به اون حالت مزخرف سابق که هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمی شد... یه زمان یادمه خیلی دوست داشتم همه چی عادی بشه و مثل سابق بگیم و بخندیم ولی واقعاً دیگه هیچ دلیلی نمی بینم... هر چند اومد فقط گفت معذرت می خوام و رفت ولی واقعاً یه بنده خدایی راست می گفت که دیگه هیچی مثل سابق نمیشه... شیش ماه تموم زد کارمو ترکوند و ازم گرفت، اضافه کارمو گرفت، آبرومو برد و تمام شبانه روز با رفتارش اعصاب و روانمو خورد کرد و فقط با یه ببخشید تمومش کرد در حالی که من نه دیگه کار سابقمو دارم، نه اضافه کار، نه آبروی رفته بر می گرده و نه اعصاب و روان آروم میشه! دو سال زحمت و عمر من بر باد رفت واقعاً چطوری می تونم ازش بگذرم و فراموشش کنم و مثل خودش با وقاحت حرف بزنم و بخندم و انگار نه انگار!!! به هر حال گذشته گذشته و کاری نمیشه کرد... خیلی دوست دارم فراموش کنم ولی واقعاً نمی دونم چطوری و کسی نیست تو این ضمینه کمکم کنه. گاهی سعی می کنم نادیده اش بگیرم و انگار نه انگار صبح تا شب کنارم نشسته ولی واقعاً شدت نفرتی که ازش دارم اجازه نمی ده... فقط دارم به این فکر می کنم که ببخشمش و واگذارش کنم به خدا که خودش اون بالا جای حق نشسته و داره می بینه همه چیو... با این اتفاقایی که این چند وقته افتاده و این که یه دفعه س.ق بهم گفت بیا کلاس ؟ بریم، به این فکر می کنم که شاید صلاح خدا تو این بوده اون کار ازم گرفته بشه و برم سمت یادگیری این رشته جدید... نمی دونم والا ولی فقط از خدا میخوام کمک کنه این روزا و این فکرها تموم بشه و بتونم فراموش کنم... 

یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 133 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:46