232

این چند روز خوب بود خدا رو شکر. همین که فکرشو نمی کنم اعصابم راحته و آرامش دارم. فقط امیدوارم همه چی به زودی درست بشه و انقدر جنگ اعصاب نداشته باشم...

دیروز استاد نتورک تا امد تو کلاس گفت فقط بذارید برید از اینجا، هر روز شرایط داره بدتر میشه و باید برید زودتر، گفت خودمم اشتباه کردم تا حالا موندم و الأن تو فکرم برم... کانادایی، استرالیایی... فقط مدرکتون رو بگیرید برید یکی از کشورای همسیه امتحان بدید و بذارید برید...

راستش با این که از مخالفان سر سخت رفتن از این ممکلت بودم اونم فقط به خاطر وجود خانواده ام و این که نمی تونم ازشون دل بکنم ولی واقعاً چند وقتیه تو فکرمه بذارم از اینجا یه قبرستون دیگه ای برم... یواش یواش دارم از همه چیز و همه کس می و دلم نمی خواد اینجا باشم... فقط دنبال یه محرک جدی ام که از جا بلندم کنه و انگیزه بده بتونم دل بکنم برم... به زودی می خوام برم سراغ زبان خوندن و کلاسش و استارت رو بزنم... امیدوارم هر چی به صلاح و خیره اتفاق بیفته...

شب های ماه رمضون همچنان باحال و دوست داشتنیه... شب های زنده و تا صبح بیرون...