241

ساخت وبلاگ

امکانات وب

خب این چند وقتی که ننوشتم معنیش این بود که اوضاع خیلی خوب نبود و همون مشکلات قبلی مثل خوره سرکار داشت همه وجودمو می خورد... از طرفی هم انقدر خودمو درگیر کلاس ها، برنامه ها و کارهام کرده بودم که به همه جا فکر می کردم الا اینجا... خوشبختانه اکثرشون رو پشت سر گذاشتم و فقط مونده دو تا امتحان مزخرف و تموم نشدنی که امیدوارم هر چه زودتر شرش کنده شه...

از طرفی هم اون آدمی که سرکار نابودم کرده بود این چند وقت سه شنبه صبح هفته پیش اومد و بهم گفت ببخشید و یه شکلات بهم داد! راستش نمی دونم باید از این کارش خوشحال باشم یا ناراحت! سه ماه تمام منو نابود کرد و از هیچ کاری دریغ نکرد... کارایی که اثراتش حالا حالاها خواهد موند و تموم نمیشه... بعد حالا بدون هیچ حرف اضافه و توضیحی اومده میگه ببخشید! نمی دونم چی بگم... منم اون لحظه جا خوردم و گفتم شما منو ببخشید و لبخندی زد و تموم شد رفت... ولی بیشتر از شنیدن کلمه ببخشید دوست داشتم که فقط توضیح می داد چرا؟ چرا این کارا رو کرد؟ مگه چه هیزم تری بهش فروخته بودم که با من اینجوری کرد؟ و حالا فقط بیاد بگه ببخشید و همه چیز تموم شه...

س راست می گفت، می گفت بالاخره یه روز این جر و بحثاتون تموم میشه ولی دیگه چیزی مثل اول نمیشه... دوست داشتم که این طوری نبود و این جمله رو فقط به عنوان یک تلقین می دیدم ولی به نظر من فقط روابطمون عادی شده ولی چیزی دیگه مثل سابق نمیشه چون من واقعاً خیلی کینه و بدی ازش به دل دارم که به نظرم به این راحتیا از یادم نمیره... هر چند خیلی دوست دارم بخشنده باشم و بتونم فراموش کنم ولی همه بدی های این چند وقتش هر لحظه جلو چشممه و سخته که از یادم بره...

امیدوارم خدا بهم این توانایی رو بده که بتونم فراموش کنم و ببخشم و بعد از این مرخصی طولانیم بتونم همه چیو از نو شروع کنم...

یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 152 تاريخ : دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت: 7:06