191

ساخت وبلاگ

امکانات وب

- گاهی اوقات دلم تنگ میشه برا اینجا! به کلی دارم فراموشش می کنم. حتی این بار رمز ورود هم بخاطر نداشتم و مجبور شدم پسوردم رو ریست کنم... اینجا تنها جا برای چال کردن منه... 

- چقدر ذوق و شوق داشتم روزی که می خوام برم پایان دوره بیام اینجا بنویسم 50 روز پایان دوره نبود؟؟؟؟؟؟؟ و حالا 20 روز از اون روز می گذره و من تازه اومدم این خبر خوب رو اینجا بنویسم، رکورد پایان دوره رو شکستم "50" روز :دی. از روی که رفتم پایان دوره تقریبن دیگه حساب روزها از دستم در رفته، امروز چند شنبس، چندمه؟ غیر از دو هفته ای که با اون سرما خوردگی مزخرف گذشت که زمین گیرم کرد بقیه این دوران رو برای خودم استراحت مطلق نوشتم. خودم رو گول نمی زنم اما استراحت مطلق هم حدی داره و کم و بیش دنبال یه کار مناسب هستم. تمام این سال ها رو جز این دو سه سال اخیر کار کردم و توی کتم نمیره بیکار بشینم، یعنی راستش نمی تونم اصن! تو خونم بیکاری نیست نمی تونم یه جا آروم بشینم.  

با تموم شدن این خدمت لعنتی دارم نفس می کشم اما باز هم دغدغه بعدی شروع شده و اون چیزی نیست جز کار و این روال تا آخره عمر ادامه داره! 

خوشحالم! از این که این دوران داره تموم میشه و دلم تنگ خواهد شد برای اون دژبانی کوچک و اون دل های بزرگ، برای اون سربازها و وظیفه های دوست داشتنی، برای اون اتاق فکستنی خودمون که توش یک سال ریاست کردم و دهن همه رو سرویس کردم :))) هعی... واقعن از همین الآن دل تنگم از اون همه شوخی، خنده و اذییت ها و خاطره هایی که اونجا داشتم. حیف شد تک تکشون رو اینجا ننوشتم، حیف... 

خدمت سخت بود واقعاً مخصوصن قسمتی که من توش خدمت کردم و مسئولیتی که داشتم... دو سال از عمر واقعاً می سوزه با توجه به کارم شاید تنها چیزایی که بدرد خورد و همه اونجا بهم گفتن تجربه، شناخت آدما، مسئولیت و قدرت توی اونجا و زندگی بود. ممکنه یه وقت دیگه بیکار بودم اومدم در موردشون نوشتم... 

- شاید یکی از خوشحال کننده ترین اتفاق های این روز های اخیر این بود که امروز با حمید یکی از بهترین دوست های سال های گذشته ام صحبت کردم اونم بعد از حدود دو سال! حمید یکی از بهترین دوست های من از سال اول دانشجویی بود و توی سخت ترین روزها کمکم کرد. یکی از آدمایی بود که به شخصیت من شکل داد! خوشحالم از این که بالاخره بعد از این همه بی معرفتی از جانب من امروز باهاش صحبت کردم و قراره بزودی ببینمش... (چقدر توی این جمله از کلمه های جمع استفاده کردم!) 

- یکی دیگه از تیک های جدیدی که گرفتم دقت روی کلمات و جمله بندیه که از صدقه سر نامه نگاری های تو پادگان نصیبم شده و توی متن ها بکار می برم، البته توی اینجا هر جور راحتم می نویسم و از این وسواس زیاد خبری نیست :)

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۵ساعت 15:7  توسط ی پسر  | 
یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 20:04